مزه سفر رفتن با تور یادم رفته بود. آخرین بار به گمانم اردبیهشت 85 بود. گلاب گیری کاشان. حالا دوباره سفر به شهر بادگیرها بهانه ای است برای همراه شدن با تور و خاطره ساختن با آدمهای غریبه ای که هیچوقت آنها را ندیده ای و احتمالا دیگر هم نخواهی دید. سفر که تمام شود، تنها می شوند چند عکس توی آلبومت اما این عکس ها با تو سهیم اند در بخشی از بهترین روزهای زندگی ات و تجربه هایی که کسب کرده ای. آدمهایی که ناخودآگاه با همان لبخند اول می شوند همراه یک سفر دو روزه و تو برای همراه شدن، هم سفره شدن، هم اتاق شدن و هم صحبت شدن با هیچکدام وسواس بخرج نمی دهی و در ناخودآگاهت می گویی که تنها دو روز است. و همین باور بر زودگذر بودن این دو روز است که باعث می شود، نه انتظاراتی داشته باشی از همراهت، نه کدورتی به دل بگیری و نه اصلا جدی بگیری هیچ چیز را. و همین هاست که باعث می شود، آن دو روز به همه با تمام خصوصیات خوب و بدی که دارند، خوش بگذرد بی هیچ کدورتی.
پی نوشت: پریسا با وجود همسر و یک دختر 17 ساله اش، تنها سفر می کند کاری که من تا کنون جرات انجامش را نداشته ام. همیشه فکر کرده ام باید کسانی یا حداقل کسی باشد در کنارت برای خندیدن و خوش بودن در سفر اما او معتقد است که این سفرهای تک نفره برایش نوعی خودیابی است و تقویت اعتماد بنفس. هوس سفر تک نفره به سرم می زند.
موضوع مطلب : آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||